برای لحظاتی، شادی همچنان کل می کشد و زنان و مردان در شوق تازه عروس و داماد سر از پا نمی شناسند اما انگار در لحظه، زمان متوقف می شود، ناله ای در هوا می چرخد و سنگینی اش بر سینه توری های رنگین می نشیند.
دست های شادی به واسطه بلایی بزرگ، فریادها را به آسمان می پاشد، صدای جیغ و گریه به آسمان شب پیوند می خورد و حالا جوانی زیر چشمک ریسه های چراغ رنگی، رویاهای رنگارنگش را در قلب به خون آغشته اش دفن می کند.
شیون زنان و مردان بلند می شود و بیچاره عروس و داماد خیلی زود حاصل امید تازه شان برای تجربه سقفی مشترک به عزا و سیاهی ختم می شود، همه چیز سریع اتفاق می افتد، حالا دیگر چراغ ها چشمک نمی زنند و تنها ماه است که بر زمین تب دار روستا نور می پاشد.
شب تب دار می گذرد، تفنگ ها به عنوان متهم ردیف اول همچنان در آغوش مردان است و این یعنی بیم بلای تازه ای می رود، داماد با دست های آغشته به خون برادر جوانمرگش، در گوشه ای به عزای رویاهایش نشسته و تازه عروسش را به اجبار ایل دوباره به خانه پدری فرستاده است.
آن سوی آبادی، دختر جوان که همچنان ردی از بزک ها بر صورتش خودنمایی می کند غرق در اشک شده، سرگردان است و خوب می داند آخر این قصه چیست، حالا برادرش به جرم قتل برادر شوهر گریخته و او بر بلندای آواری از امید نشسته که از یک رسم دیرین برایشان به ارث مانده است.
خواب به چشم شب نمی آید، لب روستا از عطشی مملو از ترس، اضطراب، سوگ، تباهی و جدایی عروس و داماد خشک شده و چشم ها بدون اینکه دهانی باز شود از واقعه ای عظیم خبر می دهند، انتقام!
سال ها از آن شب شوم می گذرد، اینکه چگونه آن شلیک به قلب چند زندگی نشست، زنانی که در میدان خونخواهی مهمان، برای مردانشان بیوه شدند، فرار و کوچ های دسته جمعی نزدیکان قاتل از روستا، به آتش کشیدن مزارع، باغها و خانه ها، سرنوشت نافرجام و عشق به کینه تبدیل شده عروس و داماد، همه و همه فراموش شده است.
حالا در زندگی کمی امروزی تر هم، زور شلیک از توان منطق بیشتر است، همان داستان ها در سراشیبی مدرنیته، در تالارها، خانه های شهری و کوچه های آب و جارو شده شهر تکرار می شود، اسلحه همچنان حرف اول را می زند و همچنان جزیی جدانشدنی از بزم های شادی محسوب می شود.
سالیان سال شلیک های شومی که به قلب شادی نشست چقدر زود فراموش می شود، هنوز هم قبرستان شاهد دفن جوانانی است که مادرانشان در بحبوحه شادی به عزا نشسته اند و حنجره شان در پس سال ها هنوز هم ناله را با صدای باد پیوند می دهد.
متاسفانه رسم شلیک در مراسم عروسی در استان های زاگرس نشین از جمله لرستان سال های سال قربانی گرفته و با وجود تلاش برای دفع این بلای بزرگ، تیر و تفنگ همچنان مهمان اصلی مراسم شادی است.
تفنگ در این مراسم کودک، نوجوان یا جوان نمی شناسد، کار خود را می کند و آنچنان به قلب زندگی ها می نشیند که دوباره سر پا نخواهند شد، حالا تالارهای عروسی محلی برای عرض اندام تیراندازهای خانواده شده است، شب ها هنگام ورود عروس به خانواده داماد، صدای گلوله، آرامش شب را بر هم می زند و علاوه بر خطر بالا برای مهمانان همراه، همسایگان را نیز کلافه می کند.
به تازگی در مواردی دیده می شود تفنگ های برنو که قهرمان درجه اول مراسم عروسی بوده اند به فراخور زمان از تیررس تغییراتی مدرن در امان نمانده اند و حالا کم کم جای خود را به کلت کمری می دهند و مهمانانی که بی محابا و با افتخار، کلت خود را به رخ آسمان می کشند و ناله را در قلب زمین جاری می کنند.
میراث شوم، شلیک هایی که پرواز فرودگاه را لغو کرد
انگار این میراث شوم تمامی ندارد و همچنان به عنوان یک آسیب اجتماعی رواج دارد، تا جایی که در خرم آباد سال گذشته یک تالار در نزدیکی فرودگاه به دلیل شلیک هوایی مراسم عروسی و خطرآفرینی در زمان نشست و برخاست های هواپیما پلمب شد.
به دستور دادستان عمومی و انقلاب مرکز لرستان نسبت به پلمب تالار به دلیل انجام اقدام غیرقانونی و خارج از عرف معمول «تیراندازی در مجالس عروسی» اقدام و اشاره شد باتوجه به گزارش مدیر فرودگاه خرم آباد و رییس پلیس اطلاعات و امنیت فرماندهی انتظامی لرستان مبنی براینکه تالار مذکور درنزدیکی فرودگاه خرم آباد قرار دارد و تیراندازی های صورت گرفته در داخل تالار باعث اخلال امنیتی در روند پروازهای این فرودگاه شده است.
رسم تیراندازی به زعم قدما و پیشینیان اقوام، در گذشته با هدف اطلاعرسانی و آگاهی بخشی انجام میشده که این عمل از جانب بزرگان قوم یا کسی که مهارت تیراندازیاش زبانزد بوده انجام میگرفته که از طریق شلیک گلوله به دیگران خبر جشن یا عزایی را اعلام مینموده اما حالا به ابزاری برای قدرت نمایی ایلات و مردان تبدیل شده که گاه دیده می شود در عروسی، تفنگی هم قد و قواره فرزندان پسر را به دستشان می دهند و با نعره" شلیک کن"، آنها را از کودکی برای ترویج این رسم غلط تشویق می کنند.
اما اکنون در دنیای ارتباطات امروزی که اخبار شادی و مرگ عزیزان از طریق پیامهایی در شبکههای اجتماعی قابل ارسال است، اقتضا میکند که رفتارهای ناهنجار اجتماعی به رفتارهای متعارف تبدیل شود.
حالا وقت وداع با شلیک های شوم پی در پی رسیده است، تفنگ ها را باید بر زمین گذاشت، باید فقط توری های سکه دار زرین، صدای کل زنان، قهقهه کودکان و سوت و کف در آسمان عروسی طنین انداز شود تا رسمی ناخوشایند، مرگبار و خانه خراب کن به تاریخ بپیوندد.
در ماه های اخیر داماد یا نزدیکان وی به دلیل تیراندازی در مراسم عروسی بازداشت شده اند تا نیروی انتظامی جدیت خود را در این عرصه نشان دهد اما متاسفانه رفتارهای هیجانی و قدرت نمایی های اسلحه همچنان برای مردان ایل و خانواده وسوسه انگیز است و خطر شلیک در عروسی را به هر قیمتی به جان می خرند.
به تازگی نیز فرمانده انتظامی لرستان از اقدام برخی بزرگان ایل بختیاری در پیوستن به پویش اجتماعی برچیدن رسم غلط تیراندازی در مراسم عزا و شادی قدردانی این حرکت ریشسفیدان و سران طوایف ایل بختیاری را نشانه ای از درایت و بصیرت جامعه عشایری برای حفظ امنیت و آرامش عمومی عنوان کرد.
به گفته سردار محمدرضا هاشمی فر این اقدام ارزشمند و آگاهانه مبنی بر پیوستن به پویش برچیدن رسم غلط تیراندازی در مراسم شادی و عزا، موجب مسرت و شکرگزاری است چراکه این رسم ناپسند طی سالیان متمادی، نه تنها جلوهای از شکوه و رسمیت نبوده، بلکه همواره منشا خسران جانی و مالی برای خانوادهها و عزادار ساختن مردمان شریف شده که اکنون با درایت و همت چهرههای معتمد جامعه، در حال برچیده شدن است.
سید سعید شاهرخی استاندار لرستان نیز به تازگی با پیوستن به پویش «نه به تیراندازی»، یک اقدام مثبت فرهنگی در راستای افزایش امنیت روانی و حذف یک سنت غلط در جامعه است که همه باید به آن بپیوندیم.
به گفته وی می توان با استفاده از ظرفیت فضای مجازی، فضای محیطی، بزرگان و ریش سفیدان در راستای ترویج هرچه بیشتر این پویش اقدام کرد چراکه برای توسعه هرچه بیشتر لرستان و نمایش ظرفیت های آن در بخش های مختلف به همکاری ویژه در این زمینه نیاز داریم تا مبادا تصویری از احساس ناامنی ایجاد شود.
باید همه بزرگان و متنفذان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، ورزشی و محلی با پیوستن به این پویش، راه را بر میراثی ببندند که حالا به انحراف رفته است، باید در لوله های تفنگ گل گذاشت و مراسم عروسی را با دیگر رسوم زیبای محلی برپا کرد.
مردم زاگرس هنوز هم برای شادیهایشان میراث خوش دارند، سیاه چادرها، لچک های رنگی، گلونی، شال و ستره، چوقا، کلاه های نمدی، گیوه، ماشته های رنگی جهاز عروس، چارقدهای گلی و کمانچه نوازی، همچنان پابرجا هستند بنابراین نباید اجازه داد آرامش عرصه گرانبهای فرهنگ با نفیر گلوله بر هم بخورد.



نظر شما